رویدادهای غیر منتظره! (با ما به از این باش که با خلق جهانی!)

ساخت وبلاگ

نتیجه تصویری برای آلبرت بندورا

یکی از بحث های شیرینی که در نظریه های شخصیت وجود دارد بحث« اتفاقات غیرمنتظره» در نظریه بندورا است که این هم مثل بیشتر نظریه های شخصیت از خود زندگی شخصی ایشون الهام گرفته است. 

زمانی که بندورا دانشجوی فوق لیسانس بود، یک رویارویی تصادفی داشت، که روند زندگی او را تغییر داد. رویارویی های غیرمنتظره توسط اکثر نظریه پردازان شخصیت نادیده گرفته شد، و این در حالی است که اغلب افراد می دانند که تجربیات برنامه ریزی نشده ای داشتند که زندگی آنها را خیلی عوض کرده بود. در مورد بندورا، یک تکلیف کسالت آور سرانجام او را به سمت ملاقات تصادفی با همسر آیندش کشاند. بندورا و دوستش که از تکالیف دانشگاه خسته شده بودند، تصمیم گرفتند گلف بازی کنند. این بازیکنان تصادفا متوجه شدند که پشت سرشان دو خانم گلف بازی می کنند. طولی نشد که این ها چهار نفره شدند. بنابراین البرت بندورا، به طور تصادفی با ویرجینیا (جینی) وارنس، آشنا شد. این زوج دو دختر به اسامی ماری و کارل دارند که مانند اغلب آدمها، ثمره ی رویارویی تصادفی هستند. 

بندورا انسان عامل و یا کاردان دارای چهار مولفه میداند که می تواند به اهداف خودش دست یابد و دیدی همه جانبه به زندکی داشته باشد: قصدمندی، دوراندیشی، واکنش پذیری نسبت به خود، و ژرف اندیشی. 

بندورا معتقد است که شانس فقط می تواند به ذهن آماده و انسان عامل کمک کند. 

از نظر بندرا رویدادهای غیر منتظره این گونه تعریف می شود: ملاقات از پیش برنامه یزی نشده ی افراد ناآشنا با هم. زندگی روزمره افراد کم و بیش تحت تاثیر افرادی که تصادفا با آنها ملاقات می کنند و رویدادهایی که نمی توانند آنها را پیش بینی کنند، قرار دارد. همسر، شغل، محل اقامت، می توانند به مقدار زیاد در نتیجه برخوردهای غیر منتطره باشند که برای آنها برنامه ریزی نکرده اند و یا انتظار آنها را نداشته اند. 

نتیجه تصویری برای آلبرت بندورا


دو نمونه از این رویدادها نقل می شود:

آبراهام مازلو، هنکام جوانی احساس حقارت داشته و بسیار خجالتی بوده است. مخصوصا زمانی که با زنان مواجه می شد. او در عین حال عمیقا عاشق دختر خاله اش برتا گودمن بود، اما خیلی خجالت می کشید عشق خود را بروز دهد. یک روز هنگامی که او به خانه دختر خاله رفته بود. خواهر بزرگتر برتا او را به طرف برتا هل داد و گفت«به خاطر پتی او را ببوس و زود باش». مزلو این کار را کرد و درکمال عجب دید برتا اعتراضی نکرد. برتا نیز او را بوسید،  از آن لحظه به بعد، زندگی قبلا بی هدف مزلو تغییر کرد کرد و او و برتا فورا با هم ازدواح کردند. زندگی زناشویی او وی را از یک دانشجوی معمولی به دانشمند برجسته ای تبدیل ساخت. 

هانس آیزنگ نیز کاملا تصادقی وارد رشته ی روانشناسی شد. او قصد داشت فیزیک بخواند. اما ابتدا باید یک امتحان ورودی را می گذراند. بعد از یک سال انتظار برای این امتحان، به او گفته شد که امتحان اشتباهی آماده شده است، بنابراین باید یک سال دیگر صبر کند تا امتحان درست را بخواند. او بجای اینکه تحصیلات خود را بیشتر از این به عقب بیندازد، پرسید آِیا رشته ای علمی دیکری وجود دارد که بتواند آن را دنبال کند. وقتی به او گفته اند که می تواند در برنامه روانشناسی ثبت نام کند،پرسید «روان شناسی دیگر چیست؟» آیزنگ تصمیم گرفت روان شناسی را دنبال کند. و موفق عمل کرد. 

بعد از وقوع رویارویی تصادفی، افراد نسبت به آشنای جدید،طبق سطح رشدی و نگرش ها و سیستم های عقیدتی، تمایلات و به علاوه واکنش طرف مقابل به آنها، رفتار می کنند.  


نتیجه تصویری برای آلبرت بندورا

مشق آزادی...
ما را در سایت مشق آزادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0emadvalizadeha بازدید : 511 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 1:54